wort dictionary
FADE

gemein

Adjektiv

۱. رذل، پست، فرومایه، نامرد؛ [عا:] ناکس، ناجنس، پدرسوخته، بدجنس

Person

عبارات کاربردی:

خیلی نامردی (بی انصافی، پستی)!

das ist gemein von dir

۲. رذیلانه

(Lüge, Gesinnung usw., adv.)

مثال‌ ها:

(با کسی) رذیلانه/ بی انصافانه عمل‌کردن، پستی/ ناجنسی‌کردن، رذالت نشان‌دادن

gemein handeln; jdn. gemein behandeln; gemein zu jdm. sein

۳. زشت، زننده؛ رکیک، مبتذل، مستهجن، قبیح

(Lachen, Streich; Bemerkung usw.)

۴. به طور مشترک

مثال‌ ها:

آنها هیچ وجهِ مشترکی با هم ندارند

sie haben nichts miteinander gemein

وجهِ مشترکِ این دو نفر فقط در این است که

die beiden haben nur gemein, dass

این هیچ ارتباطی با نوع‌دوستی ندارد

das hat mit Nächstenliebe nichts gemein

اصلاً نمی‌خواهم با او سر و کاری داشته‌باشم

ich will nichts mit ihm gemein haben

وجهِ مشترکی داشتن (با)؛ ارتباطی داشتن (با)

etwas gemein haben (mit)

۵. بی‌انصاف؛ بی‌معرفت

ugs. (ungerecht, unfair)

مثال‌ ها:

خیلی بی‌انصافی است

das ist gemein!

۶. بدجوری، عجیب، بی‌حساب، به شدت، خیلی؛ افتضاح

adv.; das tut gemein weh u. Ä.; ugs.

۷. معمولی، عادی، ساده

(gewöhnlich; einfach)

۸. عمومی، همگانی، [مربوط به] عموم/ همگان

(öffentlich, gemeinsam)

Grammatik

POSITIVgemein
KOMPARATIVgemeiner
SUPERLATIVam gemeinsten