wort dictionary
FADE

allgemein

Adjektiv

۱. همگان، عموم، عموم مردم؛ عام، عامه؛ [نیز:] عموماً، علی العموم، به طور معمول، معمولاً؛ همه؛ همه جا

allen gemeinsam; bei allen

مثال‌ ها:

بنا به درخواست همگان

aus allgemeinen Wunsch

بر خلاف عقاید همگان

gegen die allgemeine Meinung

در تداول ( عامه)

im allgemeinen Sprachgebrauch

محبوبیت (عام) داشتن، محبوب ( همه/ همگان) بودن

allgemein beliebt sein

عموماً گفته می شود که،‌ تقریباً همه می گویند که

man erzählt allgemein, dass

این را همه می دانند، معروف خاص و عام است

das ist allgemein bekannt

این کار عمومیت دارد/ همه جا معمول است

das ist allgemein üblich

معتبر برای همه و در همه جا

allgemein gültig

عوام فهم

allgemein verständlich

۲. عمومی،‌ همگانی

für alle bestimmt

مثال‌ ها:

(خدمت) نظام وظیفه عمومی

die allgemeine Wehrpflicht

رفاه عمومی

das allgemeine Wohl

۳. عمومی؛ کلی؛ عام؛ همه جانبه

nicht speziell

مثال‌ ها:

وضع عمومی اقتصادی، اوضاع کلی اقتصادی

die allgemeine wirtschaftliche Lage

بطور عام/ کلی که بگوییم، کلاً

allgemein gesprochen

دانش همه جانبه؛ اطلاعات عمومی، معلومات عمومی

eine allgemeine Bildung

چیزی را بسیار کلی توصیف کردن

etwas ganz allgemein schildern

نتیجه گیری کلی کردن، نتایج کلی گرفتن

allgemeine Schlüsse ziehen

۴. روی هم رفته، در مجموع، در کل، به طور کلی، من حیث المجموع؛ به طور معمول، معمولاً؛ عموما

im Allgemeinen

Grammatik

POSITIVallgemein
KOMPARATIVallgemeiner
SUPERLATIVam allgemeinsten